براساس داستاني واقعي


 






 
فيلم هاي ترسناك«واقعي» تا چه حد واقعي هستند؟
همه ما فيلم هاي پرشماري، از جمله درگونه وحشت، ديده ايم كه عبارت «ساخته شده بر اساس داستاني واقعي»يا مشابه آن در ابتداي شان آمده است. تضاد جالبي است؛ از طرفي خيلي وقت ها انگيزه اصلي ما براي تماشاي فيلم، جدا شدن از واقعيت ملال آور روزمره است، ولي از طرف ديگر، واقعي بودن داستان فيلم يا حداقل چنين ادعايي از سوي سازندگانش مي تواند فيلم را براي مان جذاب تر كند! طبيعي است كه اين ادعا وقتي در مورد فيلمي ترسناك مطرح مي شود، قرار است فيلم را ترسناك تر و تأثيرگذارتر جلوه دهد. البته اين ادعا گاهي حقيقت دارد و گاهي هم نه چندان. بعضي وقت ها هم گرچه فيلم از ماجرايي واقعي الهام گرفته ولي به نوعي از كاه، كوه ساخته است. و البته گذشته از همه اين ها بايد اين نكته اساسي را نيز در نظر داشت كه قضاوت نهايي ما درباره ميزان اصالت داستان و موضوع خيلي از فيلم هاي ترسناك، بيش از همه برمي گردد به نوع اعتقادات مان و اين كه تا چه حد در برابر پديده ها و رخدادها و موجودات فراطبيعي، ذهن پذيرايي داشته باشيم و پديده ها و موضوع هايي مثل آدم ها و مكان هاي جن زده، حضور محسوس ارواح در ميان انسان ها، و از اين قبيل را ممكن يا محتمل بدانيم.
به هر حال در اين مطلب، چند فيلم ترسناك معروف كه گذشته از ترسناك بودن، مهم ترين وجه اشتراك ديگرشان همين ادعاي ساخته شدن براساس ماجرا يا ماجراهايي واقعي بوده به عنوان نمونه آورده شده، همراه با خلاصه اي بسيار فشرده از داستان فيلم و نيز خلاصه اي از ماجرايي واقعي كه فيلم براساس آن ساخته شده يا دست كم سازندگانش چنين ادعا كرده اند. قضاوت نهايي طبعاً مثل هميشه با خود شماست.

رواني Psycho
 

آلفرد هيچكاك، 1960
داستان فيلم: نورمن بيتس هتل داري رواني است با توهم هايي در اين زمينه كه مادر مرحومش كه نورمن جسد او را هم چنان در زيرزمين هتل نگه داشته، مهمانان هتل را مي كشد. نورمن كه شخصيتي دوگانه دارد در حالي كه مثل مادرش لباس مي پوشد مرتكب قتل هايش مي شود.
داستان واقعي:شخصيت نورمن بيتس با الهام از شخصيت اد گاين آفريده شد؛ مردي اهل ويسكانسين كه در 1957 به جرم ارتكاب دو قتل و نبش قبر زنان بسياري كه او را به ياد مادر مرده اش مي انداختند دستگير شد. او جسدها را پوست مي كند و با آن ها حباب لامپ و جوراب درست مي كرد. يك «لباس زنانه» هم داشت كه اميدوار بود با استفاده از آن بتواند زن بشود. او را ديوانه تشخيص دادند و بقيه عمرش را در آسايشگاهي رواني سپري كرد. قاتل زنجيره اي موسوم به بوفالو بيل در رمان و فيلم سكوت بره ها نيز از برخي جنبه ها با الهام از او خلق شد و البته در فيلم هاي ديگري هم به طور مستقيم و غيرمستقيم به اد گاين پرداخته شده است.

جن گير Exorcist
 

ويليام فريدكين، 1973
داستان فيلم: دو كشيش به عنوان جن گير سعي مي كنند ديوي را كه دختركي دوازده ساله را تسخير كرده از كالبد او بيرون برانند و هر دو آن ها جان خود را در اين راه فدا مي كنند.
داستان واقعي: ويليام پيتر بلاتي، نويسنده رمان جن گير و فيلم نامه فيلم(كه بعدها جن گير 3 را هم نوشت و هم كارگرداني كرد) در آفريدن اين داستان از مقاله اي الهام گرفت كه در زمان تحصيل در كالج خواند. مقاله درباره ماجراي جن گيري پسري سيزده ساله در مريلند در 1949 بود. جزييات مربوط به اين ماجرا در طول سال ها در پس پرده اي از ابهام پوشانده شده( احتمالاً اين كار از روي عمد و براي حمايت از حريم شخصي پسر و خانواده اش صورت گرفته) ولي شواهد، حاكي از آن است كه مسلماً رفتار پسر در ماجراي واقعي به قدر ريگن، دخترك جن زده فيلم، تهاجمي و فراطبيعي نبوده است.

كشتار با اره برقي در تگزاس
 

The Texas Chainsaw Massacre
تاب هوپر، 1974
داستان فيلم: گروهي از پسران و دختران جوان در حومه تگزاس گرفتار و قرباني خانواده اي مخوف از آدم خواران، از جمله مخوف ترين پسر خانواده موسوم به «صورت چرمي» مي شوند كه نقابي ساخته شده از پوست قربانيانش را بر چهره مي گذارد.
داستان واقعي: اين فيلم هم باز از شخصيت همان اد گاين كذايي الهام گرفته كه منبع الهام فيلم رواني هيچكاك و فيلم هاي ديگري نيز بود.

آرواره ها Jaws
 

استيون اسپيلبرگ، 1975
داستان فيلم: يك كوسه سفيد هشت متري، اهالي منطقه اي ساحلي و مسافران تابستاني را كه براي تفريح به ساحل اين منطقه محبوب آمده اند دچار هراس مي كند. كوسه، قربانيان بسيار مي گيرد و خون فراواني مي ريزد تا اين كه گروهي ناهمگون و سه نفره براي شكارش به دريا مي زنند.
داستان واقعي: پيتر بنچلي معروف، نويسنده رمان بسيار پرفروش آرواره ها و فيلم نامه اين فيلم، تا حدي از رخدادهايي كه سال 1916 در سواحل نيوجرزي رخ داده بود الهام گرفت. در آن سال، در دوره اي دوازده روزه در ماه ژوييه پنج نفر گرفتار حمله كوسه شدند و چهار نفرشان جان سپردند. سرانجام كوسه اي شكار شد كه درون شكمش بقاياي بدن انسان يافت شد. البته اين كوسه نه هشت متر بلكه حدود دو متر و نيم طول داشت و اين كه آيا واقعاً همان كوسه مسبب همه آن مرگ ها بوده يا نه تا همين امروز هم محل بحث است، ولي مسلم اين است كه پس از صيد آن كوسه، ديگر در طول آن تابستان حمله هايي از آن دست در منطقه گزارش نشد.

اُدري رز Audrey Rose
 

رابرت وايز، 1977
داستان فيلم: دختر خردسال زوجي جوان، رفتارهاي عجيبي از خودش بروز مي دهد كه مدام نامتعارف تر مي شوند. والدين دختر به اين نتيجه مي رسند كه شايد روح دختر كوچك ديگري به نام ادري رز در كالبد دخترشان ساكن شده است.
داستان واقعي: فرانك دي فليتا، نويسنده رمان ادري رز، اين كتاب و بعد فيلم نامه فيلم را با الهام گرفتن از ماجراي عجيبي كه در مورد پسر شش ساله خودش ريماند پيش آمد نوشت. يك روز ريماند شش ساله كه هرگز آموزش پيانو نديده و هرگز تمرين پيانو نكرده بود پشت پيانوي خانوادگي نشست و به شكلي بي عيب و نقص شروع به نواختن پيانو كرد! دي فليتا با يك متخصص علوم خفيه در لس آنجلس مشاوره كرد و او هم اين توانايي ريماند را به موضوع تناسخ( فرضيه اي درباره امكان انتقال روح از كالبدي به كالبد ديگر كه برخي به آن باور دارند) ربط داد و گفت كه پسر او يا در واقع روحي كه اكنون در جسمش سكونت دارد چندين بار در كالبدهاي مختلف زيسته است. همين ماجرا باعث ايمان آوردن دي فليتا به فرضيه تناسخ شد.

تپه ها چشم دارند The Hills Have Eyes
 

وس كريون، 1977
داستان فيلم: اعضاي خانواده اي كه با اتومبيل در صحراهاي جنوب غرب آمريكا سفر مي كنند جاده ميان بري را در پيش مي گيرند كه به رويارويي آن ها با خانواده اي پرتعداد و ناهنجار از آدم خواراني بسيار خشن و بدوي منجر مي شود كه درون غارهايي در تپه ها زندگي مي كنند.
داستان واقعي: فيلم با الهام از افسانه الكساندر بين ساخته شد؛ مردي اسكاتلندي كه مي گفتند در قرن پانزدهم يا شانزدهم، طبق برخي روايت ها، سردسته قبيله اي چهل نفره بود كه بيش از هزار نفر از مردم عادي را كشتند و خوردند. افراد اين قبيله پيش از دستگيري و اعدام، 25 سال در غارها زندگي مي كردند. امروز بيش تر تاريخ دانان جدي و معتبر معتقدند كه ماجراي بين و قبيله اش افسانه اي بيش نبوده، ولي به هر حال ماجراي بين و قبيله اش دست مايه آفرينش داستان ها و فيلم هاي پرشماري در سراسر دنيا قرار گرفته، از جمله همين تپه ها چشم دارند و نسخه بازسازي شده اش كه قسمت دومي هم داشت و نيز فيلم هاي گوشت خام و سقوط و...

وحشت اميتي ويل The AmithyvilleHorror
 

استوارت روزنبرگ، 1979
داستان فيلم: خانواده لوتس به خانه اي كنار رودخانه اثاث كشي مي كنند كه سال قبل از آن، محل كشتاري جمعي بوده است. آن ها با مجموعه اي از اتفاق هاي فراطبيعي هولناك مواجه مي شوند و پس از 28 روز قيد زندگي كردن در آن خانه را مي زنند.
داستان واقعي: اين فيلم كه سال ها بعد بازسازي هم شد، احتمالاً معروف ترين فيم در ميان فيلم هاي ترسناكي است كه داعيه ساخته شدن «براساس ماجرايي واقعي» را داشته اند. فيلم بر اساس كتابي ساخته شده كه ظاهراً غيرداستاني است و تجربه هاي وحشتناك جرج و كتي لوتس را در جريان اقامت چهارهفته اي شان در خانه اي روايت مي كند؛ تجربه هايي شامل شنيدن صداهايي با منبع نامعلوم، حس كردن سرماي ناگهاني در جاهايي خاص از خانه، صليب هاي وارونه، و ديوارهايي كه ماده لزج سبز رنگي از آن ها به بيرون نشت مي كرد. اگر نه همه اتفاق ها، دست كم بيش تر آن ها توسط محققان زير سؤال رفته و خيلي ها معتقدند كه كل قضيه اساساً هوچي گري و دروغ بوده است. و البته خيلي هاي ديگر هم معتقدند كه ماجرا منبع و منشأ واقعي داشته و ماجراهايي شبيه به اين نه فقط در اين خانه بلكه در خانه هاي ديگري هم رخ داده است. مضمون «خانه جن زده» هم كه اساساً يكي از زيرگونه هاي مهم گونه وحشت است.

موجود The Entity
 

سيدني جي.فري، 1981
داستان فيلم: كارلا موران، مادر تنهاي سه فرزند، مورد هجوم موجودي فراطبيعي قرار مي گيرد كه مدام او را از راه هاي مختلف آزار مي دهد و حتي از او هتك حرمت مي كند. زن از پژوهشگران و كارشناسان امور فراطبيعي كمك مي خواهد. آن ها مشغول ثبت و ضبط واقعه مي شوند و مي كوشند روح مهاجم را به دام بيندازند.
داستان واقعي: در 1974 محققان امور فراطبيعي، كري گينور و بري تاف، پرونده زني را بررسي كردند كه ظاهراً دوريس بيتر نام داشته و در كاليفرنيا زندگي مي كرده. دوريس مدعي بود كه موجودي فراطبيعي مكرراً به او آزار جسماني رسانده است. گينور و تاف به چشم خودشان حركت كردن اشياي بي جان را در خانه دوريس ديدند؛ عكس هايي از نورهاي غوطه ور ميان كف و سقف اتاق گرفتند و شبحي با هيبت انساني را مشاهده كردند. با اين حال هرگز نديدند كه به زن حمله كند و هيچ وقت هم سعي نكردند او را به دام بيندازند. گينور روايت كرده كه پس از نقل مكان دوريس از آن خانه، از ميزان اين حمله ها كاسته شده است.

دو نيمه سيب Dead Ringers
 

ديويد كراننبرگ، 1988
داستان فيلم: دو برادر دوقلوي همسان، بورلي و اليوت منتل، كه هر دو پزشك متخصص زنان هستند حتي در روابط عاشقانه شان هم با هم شراكت دارند. با اين حال بورلي كه از برادرش حساس تر و با احساس تر است عاشق زني مي شود كه به تازگي با او آشنا شده اند. زن با پي بردن به شيوه رفتار آن ها، برادرها را از خود مي راند. بورلي بر اثر ضربه عاطفي ناشي از اين ماجرا به تدريج معتاد مي شود و برادرش را هم با خودش به ورطه سقوط مي كشاند.
داستان واقعي: در نوزدهم ژوييه 1975 جسدهاي پوسيده و تحليل رفته برادران دوقلو، استيوارت و سيريل ماركوس، كه هر دو پزشك متخصص زنان بودند در آپارتمان شان پيدا شد. دليل مرگ آن دو عوارض ناشي از اعتياد شديد به باربيتورات ها( داروهايي به شدت اعتيادآور) تشخيص داده شد ولي اين كه چه چيزي آن دو را به آن وضعيت هولناك سوق داده هرگز معلوم نشد.

گوتيك Gothic
 

كن راسل، 1986
داستان فيلم: در 1816 لرد بايرون شاعر، پرسي شلي شاعر و همسر آينده اش مري، به همراه خواهر نانتي مري يعني كلر، و پزشك بايرون يعني جان پوليدوري را در خانه اش گرد هم مي آورد. آن ها داستان هاي مربوط به ارواح و اشباح را تعريف مي كنند و مواجهه هايي فراطبيعي و سوررئال با موجودات و پديده هاي غريب را تجربه مي كنند كه تجسم عيني ترس هاي آنان هستند.
داستان واقعي: در تابستان باراني 1816، پرسي شلي و مري گادوين(كه به زودي همسر شلي شد) به ويلاي لرد بايرون در سوييس رفتند. چون باران مي آمد آن ها در خانه ماندند و شروع كردند به صحبت درباره موضوع جان بخشيدن به پديده هاي بي جان و نيز خواندن داستان هاي ارواح ادبيات آلمان. بايرون پيشنهاد كرد كه هركدام شان يك داستان فراطبيعي بنويسند. مري گادوين يا همان مري شلي، رمان معروف و ماندگار فرانكنستين را نوشت و لرد بايرون هم همان چيزي را نوشت كه بعداً پوليدوري خون آشام را از آن اقتباس كرد.

هنري: سيماي يك قاتل زنجيره اي
 

Henry:Portrait of a Serial Killer
جان مك ناتن، 1986
داستان فيلم: هنري قاتلي زنجيره اي است كه صدها نفر را كشته و گاهي هم اتاقي اش اوتيس نيز در اين راه به او كمك مي كند. هنري براي اولين بار در زندگي اش در وجود بكي، خواهر اوتيس، انساني را مي يابد كه مي تواند با او رابطه اي عاطفي برقرار كند.
داستان واقعي: نويسنده و كارگردان فيلم، جان مك ناتن، در اين فيلم از شخصيت قاتلي زنجيره اي به نام هنري لي لوكاس الهام گرفته بود كه همدستي به نام اوتيس تول داشت و رابطه اي عاطفي با خواهرزاده اوتيس، دختري به نام فريدا پاول، برقرار كرده بود. با اين حال ماجراهاي مربوط به كشتارهاي هنري بيش تر براساس اعتراف هاي خود هنري شكل گرفته تا واقعيت هاي به اثبات رسيده. لوكاس به ششصد فقره قتل اعتراف كرد، تا حدي به اين دليل كه اعتراف كردن باعث مي شد پليس ها شرايط آسان تري را در زندان براي او فراهم كنند. بعداً ثابت شد كه بيش تر اعتراف هاي او دروغين بوده ولي به هر حال لوكاس به ارتكاب يازده قتل محكوم شد، از جمله قتل همان فريدا پاول، و بقيه عمرش را در زندان گذراند.

مار و رنگين كمان The Serpent and the Rainbow
 

وس كريون، 1988
داستان فيلم: شركتي دارويي، يك انسان شناس آمريكايي به نام دنيس الن را استخدام مي كند تا نمونه اي از يك داروي خاص را كه در هاييتي در آيين هاي جادويي وودو به كار مي رود به چنگ بياورد. اين دارو، پودري فلج كننده است كه حالتي شبيه به مرگ را در فرد پديد مي آورد.
داستان واقعي: فيلم در واقع روايتي است اغراق شده از كتاب منتشر شده در 1985 نوشته دانشمند كانادايي ويد ديويس؛ كتابي غيرداستاني كه ديويس در آن، تجربه هايش در هاييتي( مهد و مركز اصلي آيين جادويي وودو) در زمينه جان بخشي به مردگان را روايت كرده است. او شرح داده كه مي توان با استفاده از دارويي با تركيب سموم طبيعي، قرباني را در حالت شبه مرگ قرار داد و فرد پس از به هوش آمدن در خلسه اي هيپنوتيك به سر خواهد برد كه «سرور»ي كه مهار او را در دست گرفته در او ايجاد مي كند. يكي از نمونه هاي قابل توجه در كتاب فردي است به نام كلروايوس نارسيس كه از قرار معلوم در دهه 1960 دو سال در همين حالت زامبي وار به سرورش خدمت كرده است. اصالت ادعاهاي ديويس هنوز هم محل بحث و جدل است و كتابش مخالفان و موافقان خود را دارد.

پيش گويي هاي مرد شاپركي The Mothman Prophecies
 

مارك پلينگتن، 2002
داستان فيلم: خبرنگاري به اسم جان كلاين موقع رانندگي گم مي شود و سر از مكاني به نام پوينت پلزنت در ويرجينياي غربي درمي آورد. در آن جا در جاده با موجود مرموز و بال داري مواجه مي شود كه نام «مرد شاپركي» را روي آن گذاشته اند و به نظر مي رسد كه هميشه با حضورش از وقوع فاجعه اي در آينده نزديك، خبر مي دهد؛ از جمله ريزش پلي روي رودخانه اوهايو كه به همين پوينت پلزنت راه مي برد.

 
داستان واقعي: شايد خيلي عجيب و باورنكردني به نظر برسد ولي در واقع، در سال هاي 1966 و 1967 گزارش هايي از افراد پرشمار در همان منقطه وقوع داستان فيلم منتشر شد كه همه آن ها از ديده شدن موجود بال دار بزرگ و ناشناخته اي حكايت مي كردند؛ موجودي كه «مرد شاپركي» لقب گرفت: موجودي بال دار و بزرگ تر از انسان با چشم هايي درشت با نوري سرخ رنگ و درخشان كه سرعت پروازش حتي از سرعت اتومبيل نيز بيش تر بود. پل موسوم به سيلور بريج كه پوينت پلزنت را به اوهايو وصل مي كرد هم واقعاً در 1967 خراب شد و 46 نفر در اين فاجعه جان باختند. فيلم وفادارانه گزارش ها و روايت هاي مربوط به اين موجود غريب را پي گرفته است؛ به خصوص كتابي به همين نام از جان كيل كه در 1975 منتشر شد و اين واقعيت ها را گرد آورده است. در قسمتي از سريال متافيزيكي بسيار معروف و محبوب پرونده هاي ايكس نيز به موجودي مشابه همين «مرد شاپركي» پرداخته شده است. ماهيت قطعي اين موجود هرگز معلوم نشده است.

درياي آزاد Open Water
 

كريس كنتيس، 2003
داستان فيلم: دانيل و سوزان همراه با گروهي راهي سفري براي غواصي شده اند. اشتباه افراد گروه موقع سرشماري غواص هايي كه به قايق برگشته اند باعث مي شود قايق بدون اين زوج از آن جا دور شود و دانيل و سوزان خود را وسط اقيانوس بيابند، در حالي كه كوسه ها احاطه شان كرده اند.
داستان واقعي: در ژانويه 1998 تام وايلين لونرگن كه زن و شوهر بودند اشتباهي از قايقي كه آن ها را به همراه عده اي ديگر وسط آب برده بود جا ماندند. تازه دو روز بعد بود كه خدمه قايق با يافتن كيفي حاوي كيف بغلي و گذرنامه هاي زوج، متوجه شدند كه آن ها را جا گذاشته اند! آن ها جست و جوي گسترده اي را آغاز كردند ولي هرگز موفق به يافتن آن دو يا حتي جسدهاي شان نشدند. چند هفته بعد برخي از متعلقات به جا مانده از تام وايلين پيدا شد ولي نشانه هايي حاكي از حمله كوسه ها كه فيلم روايت مي كند، در آن ها ديده نمي شد.

جن گيري اميلي رُز The Exorcism of Emily Rose
 

اسكات دريكسن، 2005
داستان فيلم: كشيشي به دليل مرگ زن جواني به نام اميلي رز به دنبال عمليات جن گيري، محاكمه مي شود. در قالب چند فلاش بك، با مصيبت هايي كه اميلي در دوران جن زدگي تحمل كرده و آن چه بر او گذشته، مواجه مي شويم.
داستان واقعي: فيلم با الهام از ماجراي آنليز ميكل ساخته شده؛ يك دختر شانزده ساله آلماني كه در 1968 نشانه هايي از عارضه موسوم به جن زدگي در او مشاهده شد. او سال ها با عوارضي مثل فلج، خودزني، امتناع از خوردن غذا و رويارويي با منظره ها و صحنه هاي هولناك، دست و پنجه نرم كرد، تا 1975 كه دو كشيش در يك دوره زماني بيش تر از ده ماه، آيين هاي جن گيري را روي او انجام دادند، چرا كه معتقد بودند چندين موجود شرير، وجود دختر را تسخير كرده اند. در اين مدت آنليز غذاي چنداني نخورد و در ژوييه 1976 بر اثر گرسنگي جان باخت، در حالي كه فقط 31 كيلو وزن داشت. والدين او و نيز دو كشيش متهم به قتل غيرعمد شدند و فقط شش ماه را در زندان گذراندند كه مجازاتي بي اندازه سبك تلقي شد.

ولف كريك WolfCreek
 

گرگ مك لين، 2005
داستان فيلم: دو توريست زن انگليسي و يك مرد استراليايي به منطقه اي دورافتاده موسوم به پارك ملي ولف كريك در استراليا سفر مي كنند. اتومبيل آن ها خراب مي شود ولي مرد ميان سال ظاهراً مهربان و خيرخواهي با ماشين سنگينش به داد آن ها مي رسد و آن ها را به خانه اش دعوت مي كند. مسافران موقعي به خود مي آيند كه اسير دست اين مرد وحشي و بيمار شده اند كه علاقه خاصي به شكنجه آن ها با روش هاي مختلف نشان مي دهد و معلوم مي شود پيش از اين نيز قربانيان پرشمار ديگري داشته است.
داستان واقعي: گرگ مك لين در آغاز، فيلم نامه اين فيلم را به عنوان اثري خيالي نوشت، ولي از ماجراي واقعي دو مرد استراليايي باخبر شد كه جداگانه به مسافران حمله مي كردند و آن ها را مي كشتند. او با ويرايش فيلم نامه اش سعي كرد ماجراهاي واقعي را هم بازتاب دهد، يعني هم ماجراي قاتلي را كه توريستي بريتانيايي را كشته بود و سعي كرده بود يكي ديگر را بدزدد، و هم ماجراي قاتل ديگري را كه مسافران سر راهي را سوار مي كرد و به جنگل مي برد تا شكنجه شان كند و بكشدشان. هر دو اين قاتل ها به دام افتادند و محكوم به حبس ابد شدند.

جن زدگي آمريكايي An American Haunting
 

كورتني سالومون، 2005
داستان فيلم، در قرن نوزدهم، زمين داري به نام جان بل و اعضاي خانواده اش توسط موجودي نامريي شكنجه مي شوند كه بيش از همه دختر او بتسي، هدف آزارها قرار مي گيرد.
داستان واقعي: اين ماجرا، معروف به ماجراي «جادوگر بل» يكي از معروف ترين ماجراها در نوع خودش است كه مقاله ها و كتاب هاي مختلفي درباره اش نوشته شده و چند فيلم درباره اش يا با الهام از آن ساخته شده و حتي منبع الهام آهنگ ها و ترانه هايي نيز بوده است. عده اي حتي فيلم معروف پروژه بلر ويچ را نيز الهام گرفته از اين ماجرا مي دانند. حتي خاطرات پسر جان بل، ريچارد ويليامزبل، از اين ماجرا در قالب كتاب منتشر شده. نام جان بل در ضمن به عنوان تنها انساني كه ثابت شده به واسطه موجودي متافيزيكي جانش را از دست داده، در تاريخ ثبت شده است. خيلي از محققان و كارشناسان علوم خفيه معتقدند كه موجود مهاجم در واقع روح ساحره اي به نام كيت بتس بوده كه با جان بل بر سرزمين يا ملكي اختلاف داشت و در بستر مرگش سوگند خورد كه انتقامش را از جان بل بگيرد. البته مثل همه رخدادهاي ديگر از اين دست، ماجرا مخالفان بسياري نيز دارد كه آن را روايتي غلو شده از واقعيت ها يا اساساً دروغ مي دانند.

آن ها Them
 

ديويد مورو/ اگزاويه پالود، 2006
داستان فيلم: يك زوج جوان فرانسوي، تعطيلات آخر هفته شان را در عمارتي قديمي و متروك در نواحي بيرون شهري در روماني مي گذرانند و ناگهان در ساعت 3 صبح خود را محاصره شده در ميان حلقه اي از مهاجمان ناشناس باشلق بر سر مي يابند كه فقط يك چيزشان كاملاً مشخص است و آن هم اين كه مقاصدي مرگ بار دارند.
داستان واقعي: چنين عنوان شده كه فيلم براساس «داستان واقعي» زوجي اتريشي ساخته شده كه وقتي تعطيلات شان را در جمهوري چك مي گذراندند توسط سه نوجوان كشته شدند، ولي شواهد مسلم و قطعي در باب اين ماجرا هنوز ارائه نشده است.

بَدَوي Primeval
 

مايكل كيتلمن، 2007
داستان فيلم: اعضاي يك گروه خبري آمريكايي براي تهيه گزارشي درباره كروكوديلي آدم خوار به بوروندي سفر مي كنند. در نهايت معلوم مي شود كه اين كروكوديل ده متر طول دارد و بيش تر از سيصد نفر را به كشتن داده است.
داستان واقعي: داستان فيلم براساس ماجراي كروكوديلي در بوروندي ساخته شده كه بيش تر از هفت متر طول داشت و اسمش را گذاشته بودند گوستاو. اين كروكوديل، بزرگ ترين كروكوديل ثبت شده در تاريخ جانورشناسي آفريقاست و مي گويند كه سيصد نفر را كشته، هرچند كه اين رقم قطعاً اغراق آميز است. جالب ترين- و البته مخوف ترين- بخش قضيه اين است كه همه تلاش هاي گسترده اي كه تاكنون در راه اسير كردن اين جانور انجام گرفته با شكست رو به رو شده و جناب گوستاو خان كه گفته مي شود حالا بيش از 65 سالش است هم چنان در حوالي رودخانه روزيزي در بوروندي به حيات پرافتخارش ادامه مي دهد!

جن زدگي در كانتيكات The Haunting in Coccecticut
 

پيتر كورنول، 2009
داستان فيلم: خانواده كمپبل به كانتيكات نقل مكان مي كنند تا به پزشكي كه مراقبت از پسر بيمار خانواده را بر عهده دارد نزديك تر باشند. آن ها خيلي زود پي مي برند كه خانه جديدشان قبلاً سردخانه بوده و نيرويي نامريي و شرير، آن را به تسخير خود درآورده است.
داستان واقعي: فيلم با الهام از ماجراي واقعي خانواده پاركر ساخته شده كه در 1986 براي آن كه به پزشك پسر چهارده ساله و سرطاني شان، پل، نزديك تر باشند به كانتيكات رفتند. در زيرزمين خانه، يعني جايي كه پسرشان مي خوابيد، وسايلي پيدا كردند كه نشان مي داد آن جا قبلاً مكاني بوده كه مردگان را براي تدفين در آن آماده مي كردند. اعضاي خانواده گزارش هايي مبني بر رويارويي با پديده هاي توجيه ناپذير مي دادند؛ مثلاً خونين بودن كف اتاق يا شنيدن صداهايي كه منبع شان معلوم نبود و ديدن پيكره هايي شبح وار. سپس پل توسط موجودي تسخير شد كه او را به حمله كردن به اعضاي خانواده اش وامي داشت. سرانجام مراسم جن گيري براي خالي كردن خانه از موجودات شرير فراطبيعي، برگزار شد.
منبع:horror.about.com
منبع:نشريه فيلم-ويژه پاييز،‌ شماره 434.